وبلاگ شخصی



 

نوشتن همیشه برای من فرآیندی استرس زا بوده و هست و به احتمال زیاد باید بگویم خواهد بود. دل مشغولی ای که هر بار به همراه دارد عذاب آور است ولی این عذاب شیرین است. دوستش دارم. به جان می خرمش.

نوشتن همین چند خط کوتاه دو هفته درگیری ذهنی داشت. این که بخواهم کامل باشم. در مورد چیزی مهم بنویستم. حرف برای گفتن داشته باشم ولی خبری از جوشش نبود. اتتفاق خاصی نیوفتاد که بخواهم بهانه اش کنم و راجع به آن بنویسم. آخر دوران قرنطینه چه اتفاق مهمی میتواند بیوفتد وقتی دور بر پر از مرگ و بدتر از آن ترس از مرگ است و لمس شدن ما در برابر آن. در آخر پس از دو هفته متوسل به کوشش شدم و بی هدف شروع به نوشتن کردم. دوست داشتم شعری آماده داشته باشم، کمی خودم سر ذوق باشم ولی خبری از هیچ کدام نبود.

امیدوارم بتوانم ادامه بدهم. نوشتن آسان نیست در هنگامی که ذوقش نیست. هنگامی که کسی نمی خواند. هنگامی زندگی سراسر مادیات می شود. امیدورام آن روزها هرگز نرسند که با حسرت به این لحظه سحر که این متن را می نویسم فکر کنم. امیدورام این تنها شروعی باشد برای یک راه بی پایان.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها